یادمه همش میدیدم دوستام تو دانشگاه یکی یکی ازدواج میکنن، ی همسر ی عاشق پیدا میکنن.منم دلم خیلی میخواست. قسمتمم شد ولی کاش بجاش ی کار خوب قسمتم میشد. چقدر بیفکر بودم. که آرزوم ازدواج بود.
ممنونم مهربونم
نه خواهرام ازدواج کردن و من بچه اخرم اونا از وضعیت معیشتمون بی خبرن البته نه کاملا که با ورشکستی همه متوجه شدن اما جزییتات رو نمیدونن و سختیامونو نچشیدن من هنوزم تو منگنه ام همش بهم گفتن نکن چرا اینجوری میکنی اما شد بالاخره شد
بشدت به این آیه اعتقاد دارم که پس از هر سختی آسانیست
خیلی حرفه5سال باکسی باشی هرچی بگه بگی چشم هیچ چیز رو ازش پنهان نکنی؛؛؛ب خودت بگی یااون یا هیچکس اما برادرش بیاد بهت بگه آره فلانی ب نظرم خودت برو داداشم توی مراسم عروسی فامیلمون از یکی خوشش اومده الان6 ماهه ک باهاشه...
سخت تر اینکه خانوادت همه چیو بفهمن برن پیش پسره اون بگ من اصلا دخترتون رو نمیشناسم...
So so
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
36 ثانیه پیش
36 ثانیه پیش
37 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
