الان روستاشون اينا خونه نداشتن تو گوش همسرم خوندم كه ما نصف زمين بهت ميديم تو يه خونه تو همون حياط ما درست كن اون نصف برا خودت ما اينقدر سختي كشيديم از بي پولي بخاطر همين خونه تو روستا مامان باباش رفتن اونجا وقتي خونه كار ميكنن بالا سرشون باشن از شوهرمم كلي پول ميگيرفتن هزار تومن بهمون ندادن مامانش همه جا گفته ما براش خونه درست كرديم من گفتم ما بخاطر اين خونه خيلي اذيت شديم مامانش گفت ما اذيت شديم نه شما
چند روز پيش شوهرم سر من داد زد كه تو هيچ كاري برا زندگي من نكردي من هر چي دارم از پدر مادرمم اگه اونا نبودن من به هيچ جانميرسيدم با تو بخدا اينقدر كه به اونا ميرسه به منو بچم نميرسه ماهي ٢٥٠يه منو بچم ميداد