بعد چهارپنج سال ابراز علاقه حالا ک فهمید منم بهش علاقمند شدم نابودم کرد با حرفاش از دیروز تاحالا فقط دارم اشک میریزم تمام غرور و احساسم از بین رفت
آخریم حرفاشم با ی وویس سه دیقه ای گف که من دوست ندارم یکی دیگرو چهارساله ک میخام کله شهر و باهاش خاطره دارم.بااینکه ولم کرده با عکساش روزامو میگذرونم.به همین راحتی گف نمیخامت و دوست ندارم واقعا دارم منفجر میشم از ناراحتی