من و مادر شوهرم تو یه کوچه زندگی میکنیم الان یه مدتیه که زیاد نمیرم خونشون حالم خوب نیست دوست دارم استراحت کنم بچهام کو چیکن خونه خودم آروم ترن صبح شوهرم گفت خواهرم اومده برو خونه مامان اگه نری از دستت ناراحت میشه منم با بچها رفتم من و خواهر شوهرم هردو بارداریم و شکم سوم با این فرق که من ۲۴ سالمه خواهر شوهرم ۳۵ سالشه لم داده بود تو کاناپه هیچ کاری نمی کرد من جاریم دوتایی کار میکردیم در ضمن بنده خدا جاریم کلا بچه نداره و خیلی به من کمک میکنه بعد خواهر شوهرم گفت شنیدم تازگی ها سر سنگین شدی بعد مادر شوهرم گفت آره دگ مال مفت پسرم بهش افتاده هیچی نگفتم پاشدم بچها رو برداشتم برم خونه اومد جلو گفت یادت رفته از ده کوره اوردمت حالا آدم شدی باز هیچی نگفتم محکم زد پشت دندم نفسم بالا نیومد اومدم خونه تا الان دارم گریه می کنم پدر ومادرمم فوت کردن خیلی دلم گرفته
غلط کرد
😳😳😳🥺🥺🥺
به شوهرت گفتی؟
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!
من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 
چه بیشعور
بشکنه دستش
تو هم مثه ماست نگاش کردی؟؟؟من بودم جرش میدادم بخدا
ب شوهرت زنگ بزننننن همین الاااااان
اخی به شوهرت نگفتی چرا
ای بابا
به شوهرت گفتی؟چی گفت
توعم میزدیش دیگه😭
اگه همون موقع میزدی تو دهن خواهر شوهرت جرات نمیکردن از این غلط ها بکنن
به شوهرت گفتی؟
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
