دیشب ما اومدیم خونه مامانم که شوهرم ماشینو تو حیاط درست کنه یکم کار داشت خواهربرادرام همه بودن منم رفتم بالا پیششون کلی سر صدا میکردن صحبت میکردن کولر هم روشن بود اصلا صدا نمیومد..من یبار رفتم پایین پیش شوهرم ببینم چیزی لازم نداره بعد اومدم بالا رفتم wc تا اومدم نشستم شوهرم داد زد نسرین مگه صدامو نمیشنوی..با حالت دعوا...خانوادمم انقد حساسن یجوری نگام کردن از خجالت اب شدم..بعد رفتم پیشش گفتم چیه چرا داد میزنی گف مگه نمیشنوی صدامو گفتم نه کولر روشنه سرصداس نفهمیدم..میگه موقع رفتنت گفتم آب بیار واسم..من که اصن نشنیده بودم.....خیلی ازش ناراحتم.......عذرخواهی کرد اما چه فایده...یه زنداداش دارم فقط منتظر این چیزاس که تیکه بندازه به آدم...شوهر منم که اصلا متوجه نمیشه......دلم میخواد یمدت طولانی بخوابم اصن نباشم.....
تصمیم گرفتم طوری زندگی کنم که چندسال بعد وقتی تو آینه خودمو میبینم بگم آفرین دختر تو گل کاشتی.....خدایا شکرت دوستت دارم❤