عاشق بودیمااا...خراب شد...له شدم...۲ساله له شدم...کتک میزنه...خانوادم پشتم نیستن نمیتونم جدا شم پولی ندارم ...نمیدونم کسی که ی روزی جون میداد برام چرا الان راحت کتک میزنه دیگه عذرخواهی نمیکنه...دلمو میشکنه...بعد یکسال خانوادم دو روز اومدن خونم فقط دو روزامروزم رفتن...وقتی رفتن دلم واس خواهر کوجیکم تنگ شد گریه میکرد منم حالم بد شدبغضم گرفت حس تنهایی داشتم تواین شهرغریب...از پله ها ک اومدیم بالا شوهرم مثل گاو سرشو انداخت رفت پایین خونه ننش نمیگه من حالم بده رفته پیش خواهراش رفت ابگوشت خورد حسابی هم خورد و به خودش رسید...منم اومدم خونه گریه کردم فقط گریه کردم به تنهایی و دلتنگیم ..بعد خواهرش زنگ زد ک بیا پایین ما سر سفره ایم گفتم من ناهار خوردم خلاصه رفتم دیدن گریه کردم چشام قرمزه...بعد چیزی نخوردم اومدیم خونه شوهرم سرشو مث گاو انداخت رفت خوابید منم جمع و جور کردم ...دلم شکست ک چرا نیومد بغلم کنه بگه دلگیر خانوادت نباشی...کنارش دراز کشیدم یهد داد زد پاشو عکس سندارو بفرست واس فلانی گفتم من نمیدونم چیه سند توعه من ازکجا بدونم گف پاشو بیار بالحن بد گفتم کمرم خسته ست نمیرم...گف باشه..بعد چند دقیقه گفت بیا کارت دارم رفتم یکم نزدیک ترش شروع کرد به کتک زدنم...انقدر زد دو دستی همزمان میزد تو گوشم و میگفت مگه من گوهم ک حرفمو گوش نمیدی باید بگی چشم و میزد...پر رو شده میدونه نمیرم...
بعد زنگ زدم خواهرش اومد بالا باهاش حرف زد دعواش کرد اخرم فایده نداشت فقط گف باید بگه چشم باید بگه...حقم نداری ازفردا پاتو بزاری بیرون ...گوه بازی درمیاری وقتی خستم...کلی زر زر کرد...الان فقط میگم خدا جوابشو زده فلج بشه ببینم کی جز من هواشو داره ک ی بار پانشدم کتکم زد...خدا چرا به مردا فقط زور داد ....خدا بکشش الهی حالم بده یامن بمیرم یااون...