2737
2739
عنوان

خنده دار ترین سوتی که دادین جوری که یادتون میاد میخواین آب شین

| مشاهده متن کامل بحث + 523 بازدید | 44 پست


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

مال من که سوتیم آب میشم هیچ گریمم میگیره خیلی ناجوره من پارسال بود ک یروز شوهرم گفت بریم خرید بازار چادری نیسم گفت چادر بپوش حرمم بریم منم سوار موتور شدیم چادرم آویزون بود نزدیک بود زیر چرخ موتور بره نمیتونم خب چادر جمع کنم هی ماشینیا بوق میزدن چادرت شوهرمم اعصابش خورد شد گفت اء بالا بگیر دیگه چادرتو وایساد گفت قشنگ جمع کن بالا بگیر من میدونمو تواگه یبار دیگه کسی بگه چادرت نمیتونی یه چادر جمع کنی منم چادرو کلا بالا گرفتم که غر نزنه نره زیر چرخ دیدم هی همه میان رد شن هی روموتورن توماشین برمیگردن منو نگاه میکنن میخندن یعنی همه اینجوری میکردن هرهر میخندیدن نگاه میکردن گفتم به شوهرم وا ملت ک......س خول شدن امروز انگار روز ک......سخولاس چرامیخندن نگاه میکنن یهو یه آقایی تو ماشین بوق بوق براشوهرم زد خانومت خانومت شوهرمم گفت چی آقا خانومم چی گفت پشتش پیداس یهو شوهرم گفت چی میگه پشتتو ببین چه خبره خاکتوسرم دیدم چادرکه سرمه مانتومم کوتاه باچادرم کلا کشیدم بالا نره زیر چرخ شلوارم تنگ کوتاهه طوریه بوده که باچادر کو ....نم کامل افتاده بیرون من بخیالم زیر چادره همه داشتن میدیدن شوهرم قرمزشدو عصبانی خودشو زد منم توراه گریه میکردم چه ابروریزی اونقت من فکر میکردم روز ک...سخولاس مردوم میخندن 😂😂😂هنوز گریم میگیره ولی 

من دوتا پسر شیره بشیره دارم یکی چهارساله یکی پنج سال یروز خواهرشوهرم که ناتنیه البته الان قطع ارتباطیم سر یه مسئله ای، اومده بود خونه ما داشتیم باهم حرف میزدیم یهو خندیدیم البته بگم خواهرشوهرم فتنس خیلی آزارم داده وتیکه بهم انداخته یادتون باشه پشت کسی پیش بچتون حرف نزنید یهو بچم کوچیکه شیطونه داشتیم چیپس میخوردیم میگفتیم میخندیدیم رو کرد به عمش گفت عمه تو زشتی بدی عمش گفت ای پسره ی بی ادب این حرفارو به عمه نزنیا من به این خوشگلی یهو پسرم گفت مامانم میگفت داشت به بابام که توزشتی فحشت میداد بعد من خشکم زد یه جنگ سر این بچه ی فضولم راه انداخت بعد اونم میگفت چه فحشی میداد عمه گفتم نه الکی میگه که گفت پشت من میشینی حرف میزنی دعوامون شد ناجور که به همم گفت بچش اینارو میگه کلا خیلی بده بچه کوچیکم فضوله دعوا همش میندازه البته من اشتباه کردم فکر کردم با اسباب بازیش بازی میکنه حواسش بمن نیس که متوجه شدم کارم اشتباه خیلی خاطره بدی بود

2738

من چند روز پیش رفتم ی نمایشگاه مبل مجلل با تمام وجود سعی کردم باکلاس حرف بزنم وسوتی ندم   ومبلم انتخاب کردم  قرار شد شب باهمسرم بیام ببیننه وبخریم 

هیجی دیگه  برگشتنی چنان ب شیشه خوردم ک از شدت صدای ضربه تمام ملت بهم نگاه کردن 


به هیچکی نگفتم اولین باره اینجا میگم 

مبل هم از ی جای دیگه گرفتم

یبارم رفته بودیم شهرستان عروسی دختر داییم بود یه دختر ناجور میرقصید خیلی تپل بود لباشو دراز میکرد لول میکرد مثلا میخواس عشوه بیاد برقصه منم بامامانم خندمون گرفته بود کلا خنده دار بود اونجا شهرستان خونه ها خیلی بزرگه عروسیا فامیلامون اکثرن توخونس یاتو باغه که توخونه بود بغلمونم یه زنه بود داشت نگاه بما میکرد میخندیدیم بهم گفت شما فامیل عروسید گفتم دختر داییشم گفت آهان چرا نمیری وسط برقصی گفتم دارم نگاه میکنم آخه خنده داره این دختره رو ببین لباس آبیه چقدر ضایعس بااون هیکلش لباشو چیکار میکنه خندم میگیره مثلا میخواد عشوه بیاد یهو گفت دخترمه وایی منو میگی با مامانم خشکمون زد فقط آبرو نموند 

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687