میدونی چرا چوب خدا صدا نداره چون که فرو میکنه درتاریخ۹/۹/۹۹هیچ غلطی نمیکنم و لم دادم دارم جم میبینم چه خبرتونهههههه چه خبرتونهههههههههه نه بوی عطر پیرهنت نه اون چشای روشنت نه حتی خط خنده هات حواسمو پرت نمیکنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
💜مهدی جان💜 اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من، دل من داند و من دانم و دل داند و من... همسر خوب و وفادارم این را بدان که تمام وجود من در تو خلاصه شده است.سایه ات مستدام حضرت یار💑
اصلا به کوتاهی بلندی نیست خب کوتاهی که باید قل بخوره رو زمین از چاقی جذاب نیست قد بلند استخون درشت که استخوانش بیرون زده هم جذاب نیست، کلا زیبایی صفر و یکی نیست
برای سلامتی و ظهور امام زمان (عج) سه صلوات بفرستید.
چون قدشون کوتاهه حسودی میکنن میگن ما آپشن قدبلندی نداریم پس بزار بگیم تو دل بروعیم😑👎🏻
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍