دوستان اول از همه بگم اگه قراره سرزنش کنین اصلا ج ندین خواهشا خودم ب اندازه کافی اعصابم خورده
دیشب مهمون داشتم عمه شوهرم و شوهرشو دخترش
از اونجایی ک پدرخانواده سکته کرده بود و خیلی ضعیف بود خیلی مراعات میکردن و عمه شوهرمم دیابت داره
حالا دیشب اخرای شام خوردن یعنی تموم شده بود یهو گوشی دختر عمه شوهرم زنگ میخوره و بعد ی ربع حرف زدن من داشتم ظرف میشستم ک دیدم با گریه اومد بیرون از اتاق گفتم چی شده گفت بچه هایه شرکت همشون کرونا گرفتن بدون هیچ علایمی سریع لباس پوشیدن ک بره اونم ازمایش بده
تا رفتن بیرون بچه هارو بردم حموم همه جایی ک بودن رو اسپری زدم اما خیلی میترسم
اخر شب زنگیدم تو ازمایشگاه بود بعدش خودش زنگید دیدم خیلی بد گریه میکنه و اینکه مثبت بوده ازمایشش
شوهرم کلی دعوام کرد ک بدبخت شدیم این همه مراقب بودیم بیرون نمیرفتیم جز سر کار رفتن من اخرش اینجوری دونسته خودمونو بیچاره کردیم