یه آدم پولدار رو در نظر بگیرید....
این آدم پولدار یه نوزاد داره که هنوز پدر رو خوب نمیشناسه ....
یه غلام داره که در همه ی کارها تحت امر این آقا هستش...
غلام و نوزاد و آقا با هم میرن مسافرت و توی راه این آقا مریض میشه و میمیره....
تمام مال التجاره میرسه به اون غلام...
این غلام مال اون آقا رو غصب میکنه و نوزاد رو بزرگ میکنه...
خب
فقط من حس میکنم پست نصفه توهین به شعور مخاطبه یاشمام اینجوری هستین؟😐
عجب من فکر میکردم واقعیت زندگیم چیز دیگه ای بود
چرامثلا
عکس غلام لطفا
تا اینجا که هیچ سنخیتی با زندگی ما نداشت😁
واقعیت زندگی سیندرلا فرق میکرد.اون رسید به نامادریش
غلام نوزاد رو به عنوان بچه ی خودش بزرگ نمیکنه بلکه به عنوان برده ی خودش بزرگ میکنه...
چرا همیشه درست همونجاییکه ،همه چی داره ،عالی پیش میره ،یهویی همه چی خراب میشه؟!
خب؟
😐خار داشت
این نوزاد تا میاد بزرگ بشه فقط این آقا رو دیده(غلام پدرش)و هر چی غلام بهش میگه فرمان میبره.....
سالها شخصیت این بچه به عنوان یه برده شکل گرفته...
و این بچه خودش رو یه آدم تو سری خور فرمانبرداری که از خودش هیچی نداره دیده....
این بچه وقتی بزرگ میشه و به سن نوجوانی میرسه یک روز دوست پدر اصلیش رو میبینه...
دوست پدر از وضعیت بچه خبردار میشه و میبینه بچه به عنوان برده بزرگ شده وغلام رفیقش تمام اموال دوستش رو کشیده بالا...
میره به بچه تمام ماجرا رو میگه...
