شوهرم با خانواده ام سر مساءلی قطع رابطه اس منم اوایل خیلی خیلی بهم ریختم بعد نشستم با خودم قبولوندم ک نمیتونم تغییر بدم وصعیتو پس بیخیال بشم چون این وسط سلامت جسمیم بیشتر بهم میریخت و سلامت روانیم داغون بود بچمم داعون میشد این وسط
بعد چند روزه هی میگه خالت میخواد بیاد خونتون منم ب همسرم گفتم قبول نکرد منم حوصله ی جنگ اعصابو اینا نداشتم واقعا چون تو زندگیم کم مشکلات ندارم
حالا هی میگفت خالت قراره بیاد 😐منم هیچی نمیگفتم امروز بازم گفت گفتم مامان اگه میشه بگو نیاد اخلاق شوهر منو میدونید دیگه میاد اینجا بهش بی احترامی میکنه من خراب میشم چون بی نهایت خالم مهربونه و دوسش دارم اصن نمیخوام دلش بشکنه بعد مادرم عصر ناراحت بود 😟دلم گرفته