🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑
بچه ها تورو خدا عادلانه قضاوت کنید
من یه خواهر دارم و یه داداش
منو خواهرم بچه داریم و سر زندگیمون هستیم
داداشم ازیه دختره خوشش اومدفت میخوامش
مام قبول کردیم
ولی هیچکدوم راضی نبودیم
روز عقد شد
ب ما گفتن مهریه 114 سکه هست
ولی روز عقد عاقد تاریخ تولد عروس رو گفت 🤐🤐
گفتیم ب درک، داداشمون خودش باید بده ب ما چ
اقوام عروس فقط خاله ها و دایی هاش بودن
از اقوام پدری یدونه هم دعوت نداشتن
مامانم پرسید عمو و عمه نداره عروس؟
مادر عروس گفت چرا داره ما خوشمون نمیاد ازشون، عروسی هم دعوتشون نمیکنیم 😥😥
همونجا ب مامانم گفتم مامان اینا قوم شوهر ستیز هستن
مامانم گفت بد ب دلت راه نده
خلاصه عقد بستن
من حامله بودم اونموقع
خلاصه زایمان کردم
این عروس نیومد یه سر بمن بزنه
داداشمم نیومد
خیلی گریه کردم ک چرا دایی بچم نمیاد
این قدر بی مهر نبود آخه
بچه آبجی بزرگمو میپرستید
خلاصه بعد من آبجیم باردار شد
اون زایمان کرد، هنوز سه روز بود زایمان کرده بود داداشم زنگ زد گفت دو هفته دیگه عروسیمه
یهوییییی
گفتیم داداش چرا زود خبر ندادین
گفت یه دفه ای شد
خواهرم خون گریه میکرد میگفت من همین یه داداش دارم من تازه زام چجوری برم عروسی داداشم
خلاصه مام حرصمون گرفت
رفتیم تو هفته همه کارارو کردیم
عین دوتا پرنسس شده بودیم
اینم بگم منو آبجیم خداییش بر و رو خوبی داریم
عروسمون خیلی سبزه و بیش از حد لاغر و صورت خوبی نداره
منو آبجیم قابل قیاس با اون نیستیم
ب قرآن ب داغ دخترم خرج آرایشگاه منو آبجیم رو هم شد ششصد تومن
عروسمون رفت هشت میلیون داد آرایشگر
آخر سر، آخر شب عروسی زده بود زیر گریه {توی حجلشون}
ک هرکس جا من بود خواهراتو جرواجر میکرد چرا رفتن خوشکل کردن ک از من بهتر بشن 🤐🤐🤐
خلاصه دوماه بعدش حامله شد
ب قرآن کینه رو گذاشتم کنار ذوق عمه شدن داشتم
هفته ای دو بار غذا میپختم میدادم شوهرم ببره
بخاطر کرونا گفته بود نیاید اصلا
مام نمیرفتیم
بعد از عید زایمان کرد گفت کسی نیاد بچم کرونا بگیره از چشم شما میدونم
گفتیم حق داره نمیریم، یه هفته بعدش
خبر شدیم خودشون برا خودشون تو خونه پدر عروسمون جشن گرفتن برا بچه و تمام فامیلا مادریش هم بودن 🤦♀️🤦♀️🤦♀️
ولی این بار ناراحت نشدیم
تصمیم گرفتیم هم اونو هم داداشمو سگ محل کنیم
برن ب جهنم 💃💃💃💃💃💃