نترکون دیگه سومین کاربریمه نی نی یارعالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود خدایا شکرت بابت داشتن یه پدر و مادر دلسوز و یه همسر مهربون دو تا وروجک شیطون فقط تنها چیزی که خدا جون ازت میخوام سلامتی خانوادمه همین اقایون محترم درخواست دوستی ندید
یه بار اینقد واسع دخترعموم خواستگار اومد عموم رفت گلارو فروخت
یه داستانی هس که میگه؛تو جنگ جهانی دوم یه پیانیست روس به دست نازیها اسیر میشه و نازیها بهش دستور میدن پیانو بزنه و شرط میبندن که اگه از پیانو زدن دست بکشه میکشنش.دو روز تموم پیانو میزنه،آخر سر از خستگی بیهوش میشه.آخر داستانو یادته؟کشتنش!من با تک تک سلولای بدنم حال اون پیانیستو میفهمم،حس آدمی که تو راهی قدم گذاشتی که تهش هیچی نیست
دختر دوستمون مامانش میگفت ۴۰۰ تا خواستگار تلفنی و ۸۰ تا خواستگار حضوری داشته😳😂💣
دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی دست از کنار باغ کریم خان زند عبور میکرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه میخواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که میخواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃 امضامو هفتهای یکبار بروز میکنم🤗😍
یکی می گفت بچم چهار ماهگی حرف زد 😄 بچه من هفت ماهش بود می گفت یعنی حرف نمی زنه ؟ دو هفته بعدش بچم دیدش بهش گفت بابا 😅😅😅😆 البته بسیار تاکید داشت که بچه من اول بگه بابا
طرز بیان شما ویترین شعور شماست لطفا در انتخاب واژه ها دقت کنید 🌹🌸🌻🌼🌷
دختر داییم اصلا از خونه در نمیاد بیرون یه جورایی منزوی شده...زنداییم میگفت هروقت پاشو از در میذاره بیرون خواستگاره ک پیدا میشه واسش ماهم حوصله نداریم نمیذاریم در بیاد بیرون
سه ماه بعدش یه پسر الدنگ بیکار اومد دادنش به اون...