مامان عشقم عمل كرده بودبعد هميشه چون بهم زنگ ميزنه امروزمن زدم واسه احوال پرسي به خواهرش زدم ولي مامانش مسكن گرفته بود خواب بود
عشقم ميگفت ازخواب كه بيدارشدبهش گفتيم فلاني(من)زنگ زده انقدرخوشحال شده گفته گوشيموبديدبهش زنگ بزنم
شب كه بهم زدانقدرهم صداش گرفته بود يه جوري بهم گفت دخترم مرسي نگرانم بودي ازاون موقع بغضم گرفته گلوم داره ميتركه😢دخترم گفتناش شبيه مامانمه انگار💔ي جوري ميگه خوبي مادركه دلم صدبارميتركه💔
مهربونياش حرف زدناش همش منويادمامان خدابيامرزم ميندازه
حتي خاله هامم اينطوري بام حرف نزدن
بدجوري دلم گرفته...اگه به عشقم نرسم چي
اگه يهويي اين مهرِشو ازدست بدم چي😭