😑 من سی و سه سالمه دوتا بچه دارم که برا بزرگ شدنشون خون دل خوردم... همش چندوقته زمزمه میکنه بچه میخوام .دوتا داریم میگه دوتا دیگه هم میخوام .بهش گفتم دندونام همه خراب شده توهم اهل کمک نیستی و بچه بدنیا بیاد میری خوشگذرونی من میشناسمش .میگه مادرامون بچه بدنیا آوردن کی کمکشون بود ؟ گفتم اونارو با من قیاس نکن من منم اونام اونا.. تا گفتم محاله دیگه بچه بیارم بهم پرید بعدشم که از دلم دربیاره به شوخی گفت پس یه زن دیگه میگیرم میدونم ته دلش بهش فکر کرده حالم ازش بهم میخوره متنفرم ازش...واقعا بمیرمم ازین مرتیکه بچه نمیخوام چون خیلی اذیتم کرده