حتما بعضیا یادتونه جریان مشکلات خانوادگی ما چی بود خاهرشوهرم از مسافرت شمال برگشته بود اونجا رفته بود عروسی با اتوبوس برگشته بود فرداش میخاس بیاد خونه ما دیدن بچم که ۴ماهشه ولی من بخاطر کرونا گفتم دوهفته صبر کنه همون شب ی دعوای بزرگی شد اخرشم پدرشوهرم اومد زد تو گوش من
خلاصه...فردا شبش پدرشوهرم اومد خونه ما ولی من نه سلامش کردم نه محلش گذاشتم رفتم خودمو سرگرم کارام کرد اونم رفت
باز فرداشبش شوهرم خونه نبود اومد در زد منم درو باز نکردم(اونا طبقه بالا زندگی میکنن) ب شوهرم گفتم من دیگه هیچوقت نمیتونم رفتار باباتو فراموش کنم هر موقع خودت خونه بودی حق داره بیاد اونم گف فک کنم اومده ازت معذرت خاهی کنه
دیگه کلا رفت امد هم خانواده من هم خانواده شوهرم با ما قطع شد حتی بابای شوهرم داداش کوچیکمو تو خیابون میبینه بهش میگه من دیگه اجازه نمیدم داداش بزرگت که اومده ما باهم دعوامون شده با پسرم رفت وامد کنه در صورتی که اول اونا بحث دعوا رو شروع کردن
منم کلا رفتم تو قرنطینه اجازه نداشتم برم خانوادمو ببینم تا اینکه دیشب تولد خواهرم بود ب من زنگ زدن گفتن اگه میتونی شب بیا
منم ب شوهرم گفتم اگه اشکالی نداره بعد شام ی سر برم تولد اجیمه چن بار بهم زنگ زده سالی یبار که بیشتر تولد نیس حرفش میمونه
بعد شام گف اماده شو میبرمت منم کلی خوشحال بودم سریع اماده شدم پیام اجیم دادم گفتم سریع بیا دم در (خونه ما تا خونه مامانم دو کوچه فاصلس)از شوهرم معذرت خاهی کن اخه تو دعوا مامانم و اجیم کلی بهشون فحش دادن چون با چوب افتاده بودن بجون داداش بزرگم
گفتم بیا معذرت خاهی کن چون از قبل خودشم گفته بود دوس دارم معذرت خاهی کنم همه چی درست شه
خلاصه ما رفتیم که شوهرم منو برسونه خونه مامانم اینا
تا وایساد که من پیاده شم اجیم سریع اومد سلام کردو کلی معذرت خاهی کرد بعدشم من ب شوهرم گفتم تروخدا بیا بریم داخل همه چی درست شه گف نه و نمیام کلیم اجیم تعارفش کرد گفتم بیا بریم منم باهات میام خونه بابات همه چی درست شه
رفتیم داخل برخورد خانوادم خیلی باهاش خوب بود حتی داداش بزرگم اومد تو سالن باهاش دست دادو اینا
تا اخر شبم اونجا بودیم بعدش اومدیم خونه
حالا بنظرتون من شب باهاش برم خونه باباش اینا خیلی استرس دارم چیکارکنم