الان تقریبا ۶ سال و خورده ایه ک ازدواج کردم
۴ سال اولش خونه پدرشوهرم اینا تو طبقه پایینشون بودم.چ زجرها ک نخوردم سر کارهاشون
طبقه پایین.سوییت مانند بود.اتاق نداشت.دسشویی بیرون بود.حیاطش مشترک بود.سر دسشویی رفتن خیلی اذیت شدم🤕
از همه بدتر رفتارای پدر شوهرم
همه از مادرشوهر مینالن من از پدرشوهرم
هر وقت کار داشت هر ساعتی ک دلش میخاست و رعایتم نمیکرد میومد دم در شوهرمو بلند بلند صدا میزد😐
۴سال موندم اونجا.باردار ک شدم ب شوهرم گفتم تحمل این وضع ندارم.باید از اینجا بریم
سوییتو دادیم رهن.رفتیم طبقه بالای بابام اینا ک نیمه کاره بود رو ساختیم
الان ب دلایلی باید اینجا رو تخلیه کنیم
مستاجر پدرشوهرم اینا هم ی ماه دیگه تخلیه میکنه.طبقه بالاش منظورمه
اینم بگم تو این ۴ سال چند بار بش گفتیم بزار بریم بالا قبول نمیکرد.نگید مال خودشو نخاست بده.اینجا رسمه پسر پیش پدر زندگی میکنه و ی طبقه بهش میدن
الان عزا گرفتم ک دوباره برگردم برم پیششون.خیلی کاراشون رو اعصابم هستن.
از وقتی هم ک از اونجا رفتم کمتر میرم و اعصابم راحتتره.از اینور چ فایده
مگه ول میکنه پدرشوهرم.کله سحر .زنگ میزنه 😐
من خودم شبا دیر میخابم.اینم امروز زنگ زد بیدارم کرد و سردرد شدیدی گرفتم🤕
برم اونجا هم دیگه واویلاست
از اینوم بچم زیر دو ساله و باردارم هستم.
نمیدونم تحمل مستاجری دارم یا ن
همه میگن برو اونجا دیگه یکجا نشین هستی.فوقش نیا پایین
من نیام پایین پدرشوهرم داعم با کاراش مزاحممون میشه
شوهرمم خداییش اخلاق باباشو میشناسه.میگه بریم اونجا اذیت میشی
بخدا موندم چ کنم☹☹☹☹☹
اینم بگم مادرشوهرم اصرار داره ما بریم طبقه بالاشون.هنوزم ک هنوزه پدرشوهرم بهمون تعارف نکرده بیاین.این بیشتر عصبیم میکنه😔