شوهرمو ميگم
چند وقته همش تو فكره همش يجوري ميشه ميگفتم چته يا ميگفت هيچي يا ميگفت بخاطر كار از اين حرصم مبگرفت ك مبگفت هيچيم نيست
الان ميگه بخاطر پسر عموش ك پيششون كار ميكرده عصبي ميشده و بخاطر كار اينا
امروز ميگفت خوب ميشم ظهر ك اومد خوب بود مثل هميشه شاد و شوخي ميكرد و خوشحال ولي خيلي ناراحتم چند وقت اخير اينقد يجوري بود نميتونم باور كنم خوب شده همش فكر ميكنم فيلم بازي ميكنه
قراره ديگه پسرعموشو بيرون كنن
فكر نميكردم اينقد تحت تاثير بقيه اعصابش داغون بشه
ي حسي بدي دارم ولي اون ظاهرا مثل قبل شده
همش حرفاي قبلنشو ميزدم ميگفت ديگه ياداوري نكن خوب ميشم و اينا
چيكار كنم😔اين ك ميگم يجوري بود يعني همش تو خودش بود ناراخت بود عصبي بود تا امروز صبح ك ديگه جدي باهاش حرف زدم
كفتم حق نداري بخاطر كار و اين مسخره بازيا با من رفتارتو عوض كني ك بكمي بهتر شد
اهل نه اعتياد نه خيانت و...نبست خداروشكر پس اينارو نگيد
فقط ميخاستم درد دل كنم لطفا بدون مسخره كردن و شوخي باهام حرف بزنيد😔خيلي دلم اشوبه
يعني واقعا خوب شده؟از اين عصبي ميشم بخاطر كس ديگه اي هرچي ك ميخاد باشه با من رفتارش عوض شده بود!!!!