من و خاهرم جاری هستیم
دیروز هوس کردیم بریم باغ
شوهرم اونجا بوددد چون کارشو کشاورزیه
خاهرم گفت من واستون ناهار گذاشتم .من و پسرم
منم کیک پختم .و سالاد درست کردم و واس خودمون ظرف و چای و اینا ااا ورداشتم.
دیگه من وقتمو ب کیک و سالاد دادم
خاهرم غذا رو باز کرد باغ .پدرشوهر مادرشوهرممم اومدن.شوهرمم اومد چون دیگه من ناهار نذاشته بودم
حالا بقران مجید قسمم گوشت رو چجور تقسیم میکنیم برش میزنیم اون مدل ب هر کدوم دو تیکه سینه بوقلمون داد یعنی ما ی غذاییم نخوردیم .اونم سینه ذاهم چ عرض کنم بخداااا جلوی مرغ و خروس میریختی نمیخورد بقدری بی مزه بود
حالا زحمت کشیده بود کاری ندارم
بعد بارون اومد ما رفتیم خونه تو باغ.شوهر خاهرم دیر رسید واس ناهارررر بقران یدونه ران بزرگگگگ بوقلمون داد دیدین چ بزرگ میشع.نمیدونم من مهمون داشتم اگرررر خوب تقسیم میکردم خوب خودت مهمون کردی
اونجا هم هی بشوهرش میگه که دیگه مهمون اضافه شد غذامون کم اومد انگار واقعا کم رسبده بهششوهرشم میگه ب شوهر ملودی منظور من از سهم غذای ملودی میدادی اگه کم بود شما فکرشو بکنین بما چی دادن ک اونم تقسیم کنیم..یبارم تو خونه همگی خوردن
حالا بعد ظهر شده کلییییی فک و فامیل جم شدن باغ پیش اونا ب شوخی میگه خاهرم بوقلمون مهموون کردم و پز میده .شوهرمممممممم داره خفه میشه. اخه ما چی خوردمی بقران مجید پنج تکه گوشت سینه عین برش گوشت.شوهرمو برادرش زیاد خوب نیستن.شوهرم کلی حرص خورد ک بقران هیچی نخوردیم ب اسم بوقلمون تموم شد
حالا صب زنگ زدم بهش میگم کارت خوب نبود بخدا ما چیزی نخوردیم که شوهرت اونجوری گفت خودت اونجوری گفتی میگم شوهرم خ ناراحت شد میگه شوهرت ناراحته چرا ماشین شوهر منو میبره هفته پیش ب خاطر ی کار ماشین برادرشو برده بود اونو زور میگه.ببخشید طولانی شد خاستم ی جا بگم الان نمیدونم چی بگم چجور ب اشتباهشون پی ببرن