من ۲۰ سالمه
۱۶ سالگی ب زور خونوادم ازدواج کردم با کسی ک فقط الان بهش عادت کردم
اخلاقمون کلا متفاوته
دو ساله ک اومدم خونه ی خودم
دیشب ب همسرم گفتم من میخوام مدرکمو بگیرم پس لطفا دو سال دیگ بچه دار شیم( وحشت دارم از بچه شاید چون ازدواجم زود بوده و دل خوشی ندارم اینطوری شدم ب طرز عجیبی بچه ک میگن دست و پام میلرزه)
من نه جوونی کردم ن چیزی
عقده خیلی چیزا رومه
اگ کارمو ادامه بدم ب جاهای خیلی خوبی میرسم
ولی همسرم میگه امکان نداره تا سال اینده باید بچه دار شیم
انقدر گریه کردم ک حالم داره بد میشه
داره میگه باید بچه دار بشیم و من دیگ صبر نمیکنم
بهم گفت اگ نمیخوای پس چرا ازدواج کردی ولی من بچه بودم و بعلاوه خونوادم بحام تصمیم گرفتن
کارمم دو ساله شروع کردم... نمیدونستم قراره ب اینجا برسم...
نمیخوام کارمو از دست بدم
همسرم میگن بچه ک بیاد( ک من حتی بهش فکرم نمیکنم) باید بمونی خونه من دوست ندارم کار کنی...
دارم ب جدایی فکر میکنم...
میشه کمکم کنین لطفا؟