بیاید حصودیامونو بگیم
من بابام کارش ی جوریه ک شش ماه هس شش مانیس بعد توی این شش ماه ک نیس بچه گیام همش خونه داییم بودیم بعد دختر داییم وقتی داییم از سر کار میومد مرفت بغلش میپرید من ۶سالم بود همینجور ک دخترداییم بقل داییم بود از حصودی پای دختر داییمو گاز گرفتم مححکم خون اومد 😅💔💔
ی بار هم یادم نمیره مامانبزرگم از کربلا واسه داداشم ی توپ خریده بود میزاشتیش زمین میچرخید و اهنگ میخوند واسه منم نخریده بود نمیدونم چرااااا منم توپو انداختم چاه دستشویی :/
مسخرم نکنید شماهم تعریف کنید