من یه شکست عاطفی داشتم
با بکی از فامیلامون خیلی همو میخواستیم و باهم بودیم و قصدش هم ازدواج بود و همه فامیل میدونستن
من اون موقع ۲۰ سالم بود و واقعا درکی از روابط نداشتم
رابطمون به دلایلی که هر دو طرف مقصر بودیم و... تموم سد و من ۲ ماه بعد متوجه شدم باکسی هست
الان باهمون دختر ازدواج کرده
و دختره ماجرا مارو میدونه
تو فامیل میبینمشون و برای حفظ ظاهر خودمو جمع و جور میکنم
اما فقط خدا از دلم خبر داره ، حتی مامانمم فک میکنه دیگه زیاد دوسش ندارم
برا اینکه مامانمم غصه نخوره تو ظاهر خودمو جمع میکنم
اما هنوزم براش گریه میکنم و به روابطشون خیلی فکر میکنم
دختره هم زیباست و هم خیلی زبون داره و ...
خودمم خواستگار مناسب ندارم
تنهام خیلی دلم میگیره
حوصله هیچی ام ندارم ،۲،۵ گذشته ولی فراموشم نشد
هعییی ، اگه یه عمر فکرش نیفته از سرم ...