امروزقراره براخواهرشوهرم خنچه ببرن براخانواده ی نامزدش...جاریم ازدیروزداره کیک درست میکنه بااینکه همش پشت سرشون بدمیگه یامیگه من دیگه براشون کاری نمیکنم ولی الان ازساعت هفت اومده به مادرشوهرم میگه بیادلمه بپیچیم...منم بچه کوچیک دارم بخداشب نخوابیدم شوهرم میگه توهم بروکمکشون...یعنی دلم میخوادخفش کنم..