داستان تجاوز یک دختر هفت ساله رو دیدم که پدرش فرستاده بودش نون بخره
من نوزده سالمه مامانم همیشه میگه باید خیلی زرنگ و هوشیار باشم تو بزرگ کردن دخترم
بزرگ کردن دختر کار هرکسی نیست میخوام بهترین مامان واسه دخترم باشم هرگز اجازه نمیدم دست هیچ آدم کثیفی به دخترم بخوره
مادر یک دختر به نظرم باید همیشه هواسش به دخترش باشه جتی اگه سنی نداشته باشه دخترم دوسالشه نمیزارم حتی با پسر عموی ۱۵ سالم تنها باشه خیلیییی باید هواسمون رو جمع کنید جامعه خراب شده
حتی ناپدری به پسر بچه رحم نمیکنه
من ۱۹ سالمه تو این سن دخترای دیگه گول پسرها رو میخورن و پسر ها نمی‌دونن من یک مادرم به من شماره میدن پیشنهاد دوستی میدن خیلی جدی و بدون هیچ شوخی جدی جواب اون پسر رو میدم
اما من خودم دیدم بعضی از خانما جلوی دختراشون در برابر پیشنهاد دوستی اقایون ناز و عشوه میان
متنفرم از اینطور شخصیت ها مادر یک دختر با سنگین باشه فردا روز اون دختر هم از مامانش یاد میگیره
