دیروز مادر و دو تا خواهراش اومدن یکم آشنا شدیم و رفتن
ولی بچه ها برادرم خیلی اذیت میکنه بی محلی میکنه اصلا یه خشم عجیبی تو چهرهش داره
ماجرام تو تاپیک قبلی هام هست ولی خلاصه میگم که نرید اونطرف
ما ۲۸ سالمونه دو سال پیش تو دانشگاه باهم دوست شدیم.
ایشون یه پس انداز داره برای خرجایی که باید بکنه میخواستیم با وام ازدواج هم خونه رهن کنیم
لیسانس گرفته بعد رفته سربازی تو سربازی خونده واسه پزشکی و الان دانشجوی سال ۵ پزشکی یکی از دانشگاه های تهرانه.با لیسانسش هم الان شاغله.
برادر منم ۴۵ سالشه وضع مالی خیلی خوبی داره مجرده و دارا با من و پدر و مادرم زندگی میکنه ولی تا اینو مطرح کردیم گفت نه باید پول داشته باشه گفتم شغلش آینده داره پسر خوبیه سالمه،گفت از نظر من قابل قبول نیست دور منو یه خط قرمز بکش
تازه میگفت من راه نمیدم کسی رو ولی مامان بابام حمایت کردن ازم دیگه ساکت شد
از روزی که گفتیم شده عین برج زهرمار
حالا سوال من از شما یه چیز دیگه س