دیشب تا ساعت ۳داشتم نهار ميپختم برای شوهرم با ایکنه حاملم بخدا دیشب تا حالا ایقد خستم بوده خوابم نبرده ی طرف همش کمر درد حالا هم تهوع چون شوهرم نهار سرکاره تازه پاشده بره بدهکارم هست اینا زیادن من نمیتونم ببرمش حتی ی تشکرم نکرد ک تو تا ساعت ۳سرپا بودی واقعا ما از شوهرم شانس نداریم
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
از ی طرفم خانواده شوهرم مادر شوهرم تو زندگیمون خیلی دخالت میکنه منم ب دخترش گفتم ب ننت بگو تو زندگیمون دخالت نکنه خودشم گفت حق داری تو زندگی ما هم دخالت میکنه باهاش رفت آمد کم کنید حتی مادر شوهرم میگفت چون نمیری سرکار یا باید بری تو زمین کشاورزی کار کنی چون نمیری بچم نونی هم ک بهت میده حرومته بخدا الان ۸ماهه باردارم هنوز زنگ نزده بگو ی شب بیا اینجا اصلا تحویل نمیگیره فقط تو زندگیمون دخالت میکنه کجا میری کجا میای چ میخوری حتی من ی روسری هم گرفتم دیگه دعواست واقعا شما جای من بودین چکار میکردین از روزیم ک نمیرم خونشون جاریم خیلی حسوده از روزی ک فهمید حاملم و بچمم پسره باهام قهر کرد از لج منم هر شب میره خونه مادر شوهرم
از ی طرفم خانواده شوهرم مادر شوهرم تو زندگیمون خیلی دخالت میکنه منم ب دخترش گفتم ب ننت بگو تو زندگیم ...
تو اوضاع کرونا نگران رفتن خونه مادر شوهرتی
دلم برای پسرای عزیزم که با رفتنشون داغ بزرگ بر دلم گذاشتن هیچوقت نتونستم بغلشون بگیرم کاش فقط یک لحظه میددمشون تا منم باوم میشد مامان شدم.خدایا دیگه تحمل مطب دکترا و آمپول و تخمک کشی و انتقال رو ندارم خودت به دل زخم خوردمون نگاه کن ولطف و معجزه ات رو شامل حالمون کن.نه به خاطر من به خاطرهمسرم
دلم برای پسرای عزیزم که با رفتنشون داغ بزرگ بر دلم گذاشتن هیچوقت نتونستم بغلشون بگیرم کاش فقط یک لحظه میددمشون تا منم باوم میشد مامان شدم.خدایا دیگه تحمل مطب دکترا و آمپول و تخمک کشی و انتقال رو ندارم خودت به دل زخم خوردمون نگاه کن ولطف و معجزه ات رو شامل حالمون کن.نه به خاطر من به خاطرهمسرم