واقعا دیگه دلم براش تنگ شده
یه بار زنگ اخر معلم نیومد مام رفتیم حیاط پشتی مدرسه کسی نبینه جاتون خالی چقد گفتیم و خندیدیم
دوسه تا از بچه ها رفته بودن سر کلاس
زنگ رو زدن خواستیم بریم خونه یهو بچه ها گفتن عاقا ناظم زنگ زده خونه هامون😱😱😱😱
من تمام بدنم میلرزید برم خونه چی جوابشونو بدم
اومدم خونه ای داد بیدادعمومم خونه بود
سفره انداختن ناهار بخوریم کوفت خودم واقعا
هرلحظه منتظر بودم یکی یه چیزی بگه
نمیدونم چرا ظرفا رو هم شستم تا شب استرس داشتم دیدم ن واقعا به خونه ما زنگ نزدن
واقعا شانس اورده بودم یادشون رفته بود زنگ بزنن
شمام بگید