تاپیک های قبلی را بخونید اولا این که من فکر کردم خودش می خواد طلاق بده ولی می خوا توافقی جدا بشیم که من به چیزی نرسم دوما گفت فیلم ازت دارم که سر دخترمون داد زدی خیلی ناراحت شدم که در حال عادی از من مدرک جمع می کرده آخره هم گفت جلسه هارا زود به زود بذارید تموم بشه
وقتی از اونجا اومدیم خیلی فکر کردم با این که خیلی از دستش ناراحتم ولی با دو تا بچه کوچیک توان اینا ندارم که روش را کم کنم و مهریم را احرا بذارم کسی را هم ندارم مامانم هم سرطان داره بابام خیلی ترسونددش بیشتر از دست بابام ناراحته بابام رفته سر کارش آبروش را برده
ولی بهش زنگ زدم و گفتم دیگه تمومش کن بچه هامون ضرر می کنند اگه ادامه بدی و کلی گریه کردم و التماس
واقعا چقدر من بدبخت و بیچارم