من یکی دوبار از شوهرم چیزی دیدم واسه همین نمیتونم بش اعتماد داشته باشم
بخدا حتی اشکم در اومده الان دل تو دلم نیست با یکی از فامیلا رفته جایی وسیله بیارن
خونه بهش زنگ زد رفت آروم تو اتاق باش حرف زد با اینکه عادت نداره همیشه جلوم میحرفه.
الان زنگ زدم به شوهرم گفت منتظریم بهمون کلید بدن یعنی خودشو فامیلش میره اونجا گفت بقیه کار دارن نمیتونن برن من از شک دارم میمیرم و زنده میشم 😔😔😞نمیدونم چیکار کنم