آخر سر گزارش بزنید بترکه...
روز عروسیمو میگم که چقد از شوهرم فوش خوردم بی دلیل😢از دم آرایشگاه تا آخر عروسی فقط بهم بد و بیراه میگفت یعنی میخاستم دق کنم همش سرم گیج میرفت هر چی بهش میگفتم بس کن دیگه حالم خوب نیس ول نمیکرد میگفتم چیکار کردم آخه باز فوش ب پدر مادرم میداد..بعدنا فهمیدم مادرشوهرم پرش کرده...درصورتی که عاشقم بود و خیییلی دوسم داشت و داره ولی روز عروسی شک خیلی بزرگی بهم وارد کرد سه سال میگذره ولی من همچنان برا حال اونروزم گریه میکنم گاهی اوقات که اونروز بخاطر حفظ آبرو همش سعی میکردم خوب باشم و گریم نگیره😢...چقد آروزی اون روز داشتم ولی فقط یه خاطره بد ازش دارم....
شما میتونید خاطرات بدتون رو فراموش کنید؟