بزرگترین فریب متعلق به دوست من بودکه بعددددد هفت سال دوستی وعاشقی تندوتیز یهو شنیدیم عقدکرد😐
همسایه بودیم حتی باورتون شایدنشه تا روزقبلش بامن بود باهم قرارگذاشتیم عینک دودی منو برداشت زدبه چشمش کلی شوخی کردباهام اصلا دعوانداشتیم
یعنی خواستگاری وتحقیقات و آزمایش و همه کاراشوکرده بود همین دمگوشمون بوده ونفهمیدیم....فردای قرارمون زنگ زدم ازصبح خاموش بود همش دلم یه جوری بود عصرساعت ۷ روشن کرد....اس داد نرمین جان دیگه به من زنگ نزن من عقدکردم....همین
انگااار آب داغ ریختن سرتاپای وجودم سوخت
کلی بدوبیراه و اینانوشتم ولی فقط گفت ببخشید دیگه چکارمیشه کرد فقط دوسااالم به فکراین گذشت که چطور انتقام بگیرم صدتافکرمسخره میومدازشب تاصبح توسرم..ولی دیگه ازیه جایی بریدم فهمیدم ازدستم کاری برنمیاد
حالا ازدواج کردم بچه دارم ولی توهنگ کاراونم هنوز بعد ده سااال