2733
2734
عنوان

وقتی ک بچه بودین چ تصورات غلط بامزه ای داشتین؟

| مشاهده متن کامل بحث + 888 بازدید | 112 پست
بخدا نمیدونم کی بهم گفته بود.ی بار تو کوچه یه هسته هلو دیدم بت چوب کالبد شکافیش میکردم😵😵😵😵

حتما عروسکاتم همیشه دامناشونو میدادی بالا اول  

اصلا حسین (ع)رنگ غمش فرق میکند                        به همه میگویم که تورا دوست دارم...شمایی را که از این حال زار من و ایمان بال پشه ای من اذیت میشوی و باز هم دعایم میکنی!

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
من فک میکردم مامانم جیش میکنه

اییی واییی    

اصلا حسین (ع)رنگ غمش فرق میکند                        به همه میگویم که تورا دوست دارم...شمایی را که از این حال زار من و ایمان بال پشه ای من اذیت میشوی و باز هم دعایم میکنی!
خخ اره میشینن دعا هم میکنن چقد ما ساده بودیم خدا

واقعن خدایا چ قدر  

اصلا حسین (ع)رنگ غمش فرق میکند                        به همه میگویم که تورا دوست دارم...شمایی را که از این حال زار من و ایمان بال پشه ای من اذیت میشوی و باز هم دعایم میکنی!
2738

فکر میکردم چایی داغ میخورم گلوم میسوزه یعنی چایی مستقیم رو قلبم میریزه پایین قلب ی تشت هست آب و غذا توش جمع میشه...آب ها از ی سبد زد میشه میشه جیش. اون سفت هام میشه ی چیز دیگه...




بعد جونم برات بگه من بچه اولم تنها بودم اون موقع ی دوست خیالی داشتم باهاش حرف میزدم و فکر میکردم خاص ترین دوست دنیا رو دارم



فکر میکردم معلممون ادم نیست...ی خانم کریمی بود اون سال ۷۵...۲۹ سال سابقه داشت...آدمِ خشک و جدی و بداخلاق ولی خوشتیپ..اون موقع کسی جرات نمیکرد ارایش کنه این با رژ قرمز تو مدرسه دولتی با پالتوی چرم خوشگل و کفش های پاشنه بلند می اوند مدرسه .ولی سگ اخلاق بود. من فکر میکردم این رباتِ.چون اصلا خم نمیشد. خودکارش می افتاد به بچه ها میگفت بهم بدین. با معلم های دیگه غذا نمیخورد. خلاصه فکر نمیکردم دستشویی هم بره تا اینکه ی روز از دستشویی معلم ها اومد بیرون. خیلی ذهنم درگیر شد و از مادرم پرسیدم و مادرم کلی به من خندید

تو خاله بازیامونم تو نقش مامان خیلی فرو میرفتم

تاجایی ک ب عروسکم شیر میدادم مثلن

بعد فکر میکردم چون من نگاه میکنم نمیخوره غذا میزاشتم براش سرمو برمیگردوندم بعد ی دفعه ای برمیگشتم تا غافلگیرش کنم    

اصلا حسین (ع)رنگ غمش فرق میکند                        به همه میگویم که تورا دوست دارم...شمایی را که از این حال زار من و ایمان بال پشه ای من اذیت میشوی و باز هم دعایم میکنی!
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز