سلام عزیزانِ مهربانم 💚💚💚💚
خوشبختانه از دعای خیرِ شما دوستانِ مهربان و دلسوزم الان که این پست رو می نویسم مامانم توی تخت خواب خودش و اتاقِ خودش خوابه و نفسِ گرمش خداروشکر توی خونه می پیچه 💖💖💖
جمعه بعد از ظهر مامان به بخش انتقال داده شد و بعد از 2 ساعت هم (به دلیل اختصاص پیدا کردنِ اکثرِ بخشهای اون بیمارستان به بیمارانِ کرونایی) مرخص شد و به خونه اومد.
من صبح که رفتم ٱی سی یو دیدمش واقعا فکر نمی کردم خداروشکر شب کنارمون توی خونه باشه. ولی عصر تماس گرفتن که بیمارتون ترخیصه. به محض ورودش به خونه بردیم حمام و کلا لباسهاشو ریختیم ماشین لباسشویی. خداروشکر حالِ عمومیش خیلی خوبه به طوریکه به دکتری که از ٱشنایانِ ما هستن و از خارج از بیمارستان پیگیرِ حالِ مادرم بودن گفته شده : آقای دکتر انگار که معجزه شده باشه چون حالِ بیمار خیلی وخیم بود و اینکه به این سرعت حالِ عمومیش خوب و همه چیز نرمال شده باشه جای تعجب داره 😍
موضوعِ لخته ی خون کاملا منتفی شده البته ما حتما به پزشک متخصص برای ادامه ی درمان بیماریِ گوارشی و همچنین قلب مراجعه می کنیم، امروز هم که به خونه اومد لخته ی خون و خون سیاه دفع کرد ولی من فکر می کنم چون اولین باری بود که بعد از یک هفته عملِ دفع انجام می شد و اون روز که خونریزی شدید کرده بود معده ساکشن شده و خون از طریق لوله و از طریق بینی خارج شده ولی به هر حال خون فقط داخل معده نمونده و به روده ها هم وارد شده بوده و الان بعد از یک هفته با خوردن مایعات و سوپ، بقایای خون ریزی اون روز داره دفع میشه ولی خوب به هر حال انشاءالله از فردا پیگیرِ مساله خواهیم بود.
نمی دونید از پنجشنبه بعدازظهر با چه عشقی شروع به تمیزی و گردگیری خونه و زندگیش کردم 😍 کلِ ملحفه ها و پتوها و رخت خوابها رو شستم و خونه و آشپزخونه رو در حدِ خونه تکونیِ عید تمیز کردم به طوریکه الان واقعا تمام بدنم مخصوصا پاهام واقعا خُرد و خمیر شده ولی فدای سرِ مامانم 😍😍😍
خدارو شکر که خدای مهربون برامون حفظش کرد و به ما و خودش فرصت و مهلتِ دوباره داد 🙏🙏🙏
ببخشید طولانی و با جزئیات نوشتم چون هم خیلی ذوق دارم و هم خواستم شماهایی که پا به پای من استرس کشیدین در شادیها هم شریک باشین 💞💞💞
خدای مهربون همتون رو برای من و خانوادتون حفظ کنه ان شاءالله و رفتگانتون در آغوشِ عشقِ الهی باشن 🙏🙏🙏