شوهرم دریانورده و دو سه ماه یه بار میاد... همش با دخترم تنهام تو خونه...بیشتر دلم برای دخترم کبابه رسما...خانواده ی شوهرم کلا یه شهر دیگه هستن و رفت و امدی نداریم
خانواده ی خودم داغون ؛ تاپیکای قبلیم توضیح دادم؛ انقدر بدی کردن بهم که اصلا به زور و برای رفع تکلیف و حفظ آبرو باهاشون رابطه دارم ؛ برادرام بیکار مجرد همه باهم قهر و ناراحت
فامیل داغون
از همه جا خبر بد و مذخرف میشنوم
شب که میشه انقدر دلم میگیره که تا صبح بیدار میمونم
همش به این دلخوشم که دخترم امسال میره مدرسه و اونجا کمی تعامل میکنه
درسته شکر خدا اوضاع مالیمون خوبه و کمبودی نداره ؛ ولی خیلی تنهاس؛ تا حالا دوستی نداشته، از صبح که بیدار میشه یا تلویزیون یا گوشی یا تنهایی بازی میکنه؛ منم حوصله ام بکشه نهایتا یه ساعت بازی میکنم باهاش ؛ یا با ماشین میریم دور میزنیم
خیلی غصه شو میخورم