خانوما من ۴ سال پیش با یه آقایی آشنا شدم ک وضع مالیش خوب بود منم راستش به خاطر پولش رفتم سمتش و باهاش دوست شدم
بعد از چند ماه ورشکستگی عجیبی پیدا کرد و به زمین خورد و همه چیزشو از دست داد
منم ک دیگ بهش وابسته و علاقه مند شده بودم کنارش موندم و ولش نکردم گفتم خدارو خوش نمیاد
هر خواستگاری هم ک برام میومد تو این مدت به خاطر ایشون رد می کردم چون قصدمون ازدواج بود
بعد ایشون دوباره از صفر شروع کرد و شبانه روز تلاش کرد تا یه کاری رو شروع کرد
الان بعد ۴ سال یکم کارش بهتر شده تقریبا ۴_۵ تومن درآمد داره ولی خونه و سرمایه اصلا نداره هنوز
چند هفته پیش اومد خواستگاری ولی پدرم و برادرم قبول نکردن ولی وقتی دیدن من ناراحتم گفتن اگر خواستی باهاش ازدواج کنی ما خونه م برات میخریم ولی تو با این آدم خوشبخت نمی شی
یه جواب منفی موقتی بهش دادیم ک بره کارگاهشو گسترش بده بعد بیاد
و اما من تو این ۴ سال فقط استرس کشیدم الانم افسردگی شدیدی دارم به خاطر وضعیت ایشون و عصبی شدم
هرچقدرم ک گرونی بیشتر میشه بیشتر مطمئن میشم ک آینده خوبی ندارم با ایشون ولی از طرفی دلم خیلی براش میسوزه دلم نمیاد ناامیدش کنم و تو کارگاهش کار می کنم همش فکر می کنم اگ نرم تنهایی چه بلایی سر خودشو کارش میاد
از طرفی اخلاقش اینه ک خیلی صبوره برعکس من و زیاد مثه من فکرشو درگیر مشکلات نمی کنه ولی من زیر فشار دارم له میشم مهربونم هست
همش فکر می کنم اگ ردش کنم شاید دیگ کسی مهربون پیدا نکنم
تورو خدا راهنماییم کنید مثه خواهر
همه تون نظر بدین لطفا