یه پسری اومد خاستگا یم
قیافش شبیه اسب بود.صورتش مربعی.خودشم کوسه بود.مامانشم فقط در و دیوارارو نگاه میکرد و میپرسید خونتون چند متره؟چندسال ساخته؟جهیزیش کامله؟
پسره کار خوبی داشت ولی هیچیییی نداشت.مامانشم میگفت عروس باید بیاد تو یه اتاق زندگی کنه خونه من...
دست خالی هم اومده بودن
پسره هم خواهرمو با چشاش میخورد
کفشاشم گلی بود
مامانشم چادرش خاکی بود
این یعنی داغون
چایی که بردم ب اشون بعد گفتم چاییتونو میل کردین تشریف ببرین بعدا جواب میدیم بهتون