سلام،برای توضیح باید یه خرده به عقب برگردم
منو جاریم تو یه ساختمان زندگی میکنیم اپارتمانی نیست جفتمونم حیاط داریم.اونا طبقه دومن ما پایبن.۷ سال پیش به فاصله چند ماه عروسی کردیم.من تازه عروسی کرده بودیم خیلی مهمون داشتم.اکثرا نمدوستای شوهرم بودن خیلیم باهاشون راحت بودیم.همش بهم متلک مینداخت جاری که من دوست ندارم با دوستامون رفت وامد کنم.ادم باید با فامیلاش رفت وامد کنه.تا اینکه من بچم بدنیا اومد ورفت وامدمون با دوستامون کم شد .و جاریم تازه با دوستای شوهرش شروع کرد به رفت وامد.اونم نه یه خانواده با هفت هشت تا خانواده.همش مهمونی میداد.بعد از من چون دونفر از عزیزام باهم فوت شدن کمی افسردگی گرفته بودم.نه اینکه اصلا مهمونی ندم ولی خیلی کم.