پنج شنبه ام دخار عمه ام زنگ زد گفت بیا بریم با من دولت آباد دکتر گفتم شوهرم خونست نمی تونم میدونع پنج شنبه ها خونست بعد دوباره بعد دو ساعت زنگ زد من چون شیشه عسل شکسته بود حوصله نداشتم زمین شیشه بود نتونستم برم بردارم بعد اس.داده کثافت فکر کردی عاشق چش ابرو تو ام جهنم بر ندار یه نفر لباس خواسته بود اونو می خواستم بگم منم گفتم اینطوری شیشه عشسل اینطوری شد چرا ناراحت میشی حالا ذیگه جوابمو نداد