الهی نابود بشن
همکارم تازه عقد کرد و چند بار می‌ره خونه خانواده شوهرش انقد تعریف میکنه از. اینکه چقد تحویلش میگیرن از اینکه راحت بلوز شلوار جلوشون هست اما من از لحظه عقد رفتارها و برخوردهایی از خانواده بیشعور احمق خدا سزاشونو بده شوهرم دیدم که قسم میخورم هیچکس ندیده جالبه خودشون رو بالا میدونن بعد عقد مادر شوهر عجوزم اومد دستمو گرفت از این به بعد باید برامون کار کنی اولین بار رفتم خونشون تنم تونیک تا زانو بود عجوزه بهم چادر داد گفت باید تو خونه چادر سر کنی بعد که همه غذاشونو زهر مار کردن درد بی درمون کردن رفتن کنار یه خانواده پرجمعیت من موندم وسفره همرو جمع کردم بعد هم شستم تنها بعد عجوزه تو اتاق گفت باید بیایی اتاق رو تمیز کنی بد سه تا کیسه نارنج دادند من پوست کندم هی میگفت باید واس شام هم غذا درست کنی یکسال مثل گارسون ازم کار کشید الان دوساله عقدم بعد یکسال دیگه جواب میدادم نمیام و نمی‌رفتم دو هفته ی بار میرفتم مثل سگ تا دروازه رو باز میکردم منو می‌گرفت الان میان شوهرم هم ک لال دو ساله عقدم هیچ جشنی برام نگرفتن اومدن گفتن پنج ماهه عروسی میگیریم خونشو می‌سازیم هیچ کاری نکردن توقع دارن براشون کلفتی هم کنم تا حرف از عروسی می‌زنیم میپره مادراحمقش میگه فلانی پنج سال نامزد بود فلانکس چهار سال نامزد بود زمین تا آسمون تفاوت فرهنگی دارم باهاشون دارم دیوانه میشم من بچه اولم کلی برام آرزو داشتن خانوادم
