به گذشته هام . عمری که تباه شد .
هر شب میگم اگا برمیگشتم به گذشته هام از هیچکس و هیچ چیز نمیترسیدم و مردم و فک و فامیلا رو تکه تکه میکردم و ابروشونو میبردم و ...
جلوی پدرو مادرمم می ایستادم نمیذاشتم برای خودم و زندگیم اونا تصمیم بگیرن .
میزدم توی دهن همه