بچه ها
من ظهر بعد ناهار رفتم خونه مادرشوهرم
برادرشوهرم تصادف کرده
رفتم عیادت
بعد کلی وسیله و خوراکی دست منو شوهرم بود
غذا و خوراکی فرستاده بود برامون
ظرفاشو پر کرده بودم
بعد خب عیادت میرم
خوراکی واسه برادرشوهرم برده بودم
رفتم داخل
با کلی ذوق از قرنطینه شکنی بعد چن ماه گفتمممم سلااااام مامان 😂😐
بعد جاریم اونجا بود مادرشوهرم جوابمو داد
جاریم گف. منم اگه مث نرگس جون بلد بودم چاپلوسی کنم و با کلی خوراکی بیام بهم همینقدر احترام میزاشتین
وای منوووو بگووووو
😂😂
بعد پرسیدم گفتن ک قبل از اومدنمون ی دعوای درست حسابی کردن باهم
حالا چیکار کنم 😂😂😭یکم دلداری بدین 😭😂😂