2726
عنوان

بیاین یه ماجرای تلخ رو براتون بگم....

4056 بازدید | 150 پست

نمیدونم از کجا شروع کنم فقط میدونم تمام رفتارام حماقت بود یه حماقت محض

پارسال همین موقع ها یه خواستگار برام اومد خودش بودو خواهرش اومدن نشستن و رفتن بعد زنگ زدن برای جلسه دوم ( معرفشون خالم بود )

جالب اینجا بود که خیلی کم حرف بودن

پسره نظامی بود و ۴۲-۴۳ سالش بود مجرد بود و ازدواج نکرده بود

قرار شد ما با هم صحبت کنیم 

نکته جالب‌تر اینکه بر خلاف اون دوباری که اومدن پشت تلفن خیلی حرف میزد خیلی زیاد حتی فرصت حرف زدن به منو هم نمیداد 

از علاقه اش به فوتبال میگفت و اینکه چطوری باباش مانع شده که عشقش که همون فوتباله برسه

تو اولین تماسمون حدود ۴ ساعت حرف زد 

و تمام حرفای من تو اوهوم‌ و خب خلاص شده بود

بعد ‌پیام دادنا 

حرف و حرف و حرف

یک هفته این ماجرا ادامه پیدا کرد وسط حرفاش دوبار نوبت من شد که حرف بزنم دوتا سوال ازش پرسیدم یکیش این بود که اگه زمانی اختلافی بین همسرت و خانوادت پیش بیاد چکار میکنی؟؟؟ عکس العملش خیلی بد بود فورا گفت من فقط طرف مادرمم حتی اگه بدونم حق با خانمم هست( البته یه سری حرفا پیش اومد که کار به این سوال رسید )

بعد بحث بیرون رفتن و اعتماد شد من پرسیدم اگه یه روز بیای خونه و ببینی همسرت نیست گوشیشم جواب نمیده بعد بیاد خونه چه عکس العملی نشون میدی گفت بهش میگم کدوم گوری بودی...

خلاصه تو این مدت که ما حرف میزدیم خانواده من یه تحقیق مختصر هم کردن که به گوش آقا رسیده بود و خیلی ناراحت شد که چرا رفتین تحقیق ما که هنوز به نتیجه نرسیدیم برای چی رفتین آبروی منو بردین

و یکی دوتا بحث دیگه که باعث شد من بعد از یک هفته جواب رد دادمو خودمو خلاص کردم 

تا اینکه حدود یک ماه و نیم پیش.....

بخونید اینو بقیشو تند تند مینویسم 


میتوان زندگی را زیباتر دید تنها اگر نگاهت را به آن تغییر دهی😍😍😍


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2728

تا اینکه یک ماه و نیم پیش یکی پیام داد بهم سلام خوبی؟

پرسیدم شما ؟؟؟گفت یه سوال میپرسم جوابمو بده اگه اون جوابی که من میخواستم بود خودمو معرفی میکنم 

خیلی تعجب کردم خلاصه سوال کرد متاهلی یا هنوز مجرد 

فورا فهمیدم خواستگار باید باشه

بعد از کلی حرف گفتم مجرد

خودشو که معرفی کرد خیلی تعجب کردم

گفت از وقتی منو دیده همچنان عاشقم مونده و نتونسته فراموشم کنه

حرفا و پیاما شروع شد

و من اینبار واقعا خر شدم

میتوان زندگی را زیباتر دید تنها اگر نگاهت را به آن تغییر دهی😍😍😍

😶😶😶

بعد دوسال انتظار خدا یه فرشته کوچولو گذاشت تو دلم خیلی خوشحال بودم بعد هر نمازم خدارو شکر کردم ۹ ماه تو وجودم رشد کرد و بزرگ شد وقتی دنیا اومد گفتم من خوشبخت ترین زن دنیام شوهرم دیوانه وار دوسم داشت ثمره عشقمونم دنیا اومده بود ولی نمیدونستم اینقدر عمر خوشبختیم کوتاهه یه هفته به پایان ۴ ماهگی پسرم فهمیدم فرشته کوچولوم سرطان خون داره اول ۶ ماهگی اسمونی شد  اگه امضامو خوندی برای ارامش دلم دعا کن اگه مادری الهی هیچوقت داغ بچتو نبینی اگرم دوس داری مادر  بشی ان شاءالله خدا دامنتو با اولاد صالح و سالم سبز کن برا منم دعا کن خدا بهم اولاد سالم و صالح بده اگه صلاح میدونه ممنون 😔

یکی هم منو بلاایکه 

بعد دوسال انتظار خدا یه فرشته کوچولو گذاشت تو دلم خیلی خوشحال بودم بعد هر نمازم خدارو شکر کردم ۹ ماه تو وجودم رشد کرد و بزرگ شد وقتی دنیا اومد گفتم من خوشبخت ترین زن دنیام شوهرم دیوانه وار دوسم داشت ثمره عشقمونم دنیا اومده بود ولی نمیدونستم اینقدر عمر خوشبختیم کوتاهه یه هفته به پایان ۴ ماهگی پسرم فهمیدم فرشته کوچولوم سرطان خون داره اول ۶ ماهگی اسمونی شد  اگه امضامو خوندی برای ارامش دلم دعا کن اگه مادری الهی هیچوقت داغ بچتو نبینی اگرم دوس داری مادر  بشی ان شاءالله خدا دامنتو با اولاد صالح و سالم سبز کن برا منم دعا کن خدا بهم اولاد سالم و صالح بده اگه صلاح میدونه ممنون 😔
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730