پارسال زنداییم حامله بود یکی گفت فقط شکمش باد کرده حواسم نبود گفتم چیکار کنه مگه خودش باد کرده ، نفهمیدم کی ولی یکی گفت مگه بادکنکه که فوتش کنن باد کنه ، انقدددد خجالت کشیدم از حرررفم
ی پسر خیلی خوشگل پیش ماشینی ک من توش بودم وایساده بود با دوتا دختر حرف میزد منم نشسته بودم لواشک میخوردم بعد لواشکه چسبیده بودکنده نمیشد منم با نایلونش جویدم بعد از دهنم دراوردم انداختم بیرون خورد ب پسره😐اونم برگشت نگا کرد
خونه خالم بودم شوهرش خونه نبود نزدیک صب ساعت ۶ اینا بلند گ.و.ز.یدم انقد صداش بلند بود خودم از خواب پریدم😐خالم بلند شد ی نگا ب دورور کرد دوباره خوابید😂منم ک ب روم نیاوردم خوابیدم😂
با اتوبوس میرفتیم مشهد ..تو صندلی خوابم برد یهو بلند گوزیدم از شدتش همه بدنم یخ کرد بعد صدا خنده اومد..برادر شوهرم با دوستش صندلی اونطرفی بودند ابروم رف..دیگه جرئت نکردم چشمامو واکنم خودمو به خواب زدم 🤣🤣