بچه ها مامانم یه عروسی تو خونه دعوت بود هی گفتیم نرو منو داداش و خاهرم
از اونطرف مادر بزرگ وخاله هام میگفتن اگه هیچ کدوم نریم ناراحت میشن و فلان تو برو ما نمیایم
اخر هم پا شد رفت
کلا ازین فداکاری ها برای خانوادش زیاد میکنه
گفت فقط کادو میدم میام دو ساعت اونجا بود
منم تو گروه فامیلی پیام دادم خاله ها عزیز تا میتونید از مامان من سو استفاده کنید
کار بدی کردم ؟داشتم اتیش میگرفتم نتونستم خودمو کنترل کنم