بعد از ظهر رفتیم بیرون واسه خرید یه چیزی میخواستم (یه چیز خیلی ارزون و اسون)نخرید برام بهانه اورد منم اخم کردم نه بخاطر اینکه نخرید بخاطر اینکه به خواستم توجه نکرد بعد شام رفتم به گلدونام اب بدم توی پارچ دو سه قطره اب موند گفتم یکم شیطونی کنم دلخوریی بینمون نباشه داشت با پسرم بازی میکرد چند قطره اب پاشیدم پشت گردنش بچمو کوبید زمین کلی گریه کرد برگشت سر من داد زد که تو عقل نداری تو عین بچه ها میمونی تقصیر دو بود بچه افتاد زمین ...
منم خیلی دلم شکست هیچی نگفتم بهش فقط اروم گفتم باشه دیگه باهات حرف نمیزنم شوخی هم نمیکنم بازم داد زد به دررررک و رفت😔
خسته شدم از بی احساسیش