اونروز فهمید من با پسر عمومم و گفت هر تصمیمی بگیری بهش احترام میذارم و اما پسر عموم
شب همون روز با پسر عموم رفتیم کافه و یه قلیون سفارش دادیم و من روابرا بودم با ماشین اخرین مدل و خوشتیپترین پسر فامیل بودم
به پسر عموم گفتم که درمورد یه شخص دیگه هم دارم فکر میکنم اونم اوکی بود و سعی داشت نظر منو جلب کنه