من احساس خوشبختی میکنم چون شوهرم خیلی دوستم داره یه مرد مهربون و دلسوز و چشم پاک اونیه که عاشقش بودم بهشم رسیدم از این بهتر نمیشه
اما احساس خوشبختی نمیکنم چون شوهرم درس خوند اما شغلی پیدا نکرد
خودم درس خوندم اما خانه دارم
پسرم از بچگی آسم داشت اینقدر دارو خورده که الان که بهتره اما مثل هم سن و سالاش نیس انگار از همه چی عقبه دو چرخه سواری بلد نیس فوتبال نمیتونه بازی کنه بلد نیس وخودشم بابت این همه عقب موندن از دنیای بچگیش ناراحته
دخترم دو سالگی رفت اگر بودپنج سالش بودالان
خانواده شوهرمم جیگرمو کباب کردن
اما خوب اینا همشون هیچ و ذره ایی از عشق بین منو شوهرمو کم نکرده ده ساله مثل همون پسر ۲۰ ساله و دختر ۱۷ قبل باهم حرف میزنیم دلمون پر از غمه ولی نیروی عشق بیشتر بود