دوسه شب پیش توی محلشون عروسی بوده یعنی دقیقا دوسه خونه فاصله بوده تاخونشون. مجلس مردونه رو توی یه ساختمون نیمه ساز برگزار کرده بودن که آخرشب دعوا میشه و یه عده از ارازل اوباش با پرتاب سنگ و پاره آجر به جون هم میفتند این طفل معصوم که اون ساعت بغل پدرش بوده توی حیاط خونشون یه پاره آجر پرت میشه توحیاطشون که بعد ازبرخورد به سرپدرش به سر این طفل معصوم میخوره