2733
2734


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خب چي گفت؟

احوالپرسی کرد 🥴😂🤦🏻‍♀️

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
2728

من همی الان دفتر الکترونیک قضایی بودم برا ی کاری ی اقا بیسوادی گفت این کاغذو بخون ک مسئول باجه مطمئن شه درست نوشته از دوتا حساب طرف ۵ملیون برداشت کرده بود با ترفند ک تو قرعه کشی برنده شده😑😑😑ایقد دلم واسش سوخت بنده 

مادر بزرگم همیشه میگفت ننه ، خوشبختیتو هیچوقت جار نزن!نزار کسی بگه خوشبحالش همین خوشبحالش گند میزنه به زندگیت                                                                                                                                                           
2738

پس خوش به حال خودم گوشیم‌همیشه سایلنته هرکس کارم داره باید ۱۰۰ بار زنگ بزنه تا ج بدم😅

دیگه سیمکارت ندارم😐 توی تاپیکای سیاسی من دیگه حرف نمیزنم🤐🥺🌺🍃🍃درویشی تهی‌ دست از کنار باغ کریم خان زند عبور می‌کرد. چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره ای به او کرد. کریم خان دستور داد درویش را به داخل باغ آوردند. کریم خان گفت: «این اشاره های تو برای چه بود؟»درویش گفت: «نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم. آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده؟»کریم خان در حال کشیدن قلیان بود. گفت: «چه می‌خواهی؟»درویش گفت: «همین قلیان، مرا بس است.»چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد و قلیان بفروخت. خریدار قلیان کسی نبود جز فردی که می‌خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد، که از قلیلن خوشش آمد و آن را لایق کریم خان زند دانست. پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد. چند روزی گذشت. درویش جهت تشکر نزد خان رفت. ناگه چشمش به قلیان افتاد و گفت:«نه من کریمم نه تو. کریم فقط خداست، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست.»🍃🌺🍃   امضامو هفته‌ای یکبار بروز میکنم🤗😍
پس خوش به حال خودم گوشیم‌همیشه سایلنته هرکس کارم داره باید ۱۰۰ بار زنگ بزنه تا ج بدم😅

واقعا! حالا منم همیشه اینجورم ها ولی الان گوشی دستم بود

لیلی آن عشقم که مجنونش تو باشی💕
من همی الان دفتر الکترونیک قضایی بودم برا ی کاری ی اقا بیسوادی گفت این کاغذو بخون ک مسئول باجه مطمئن ...

دوروز پیش ینفر بمن زنگ زده بود که 5تومن برنده شدی یسری مشخصات گرفت شماره ملی واینا تابشماره کارت رسید قطع کردم ترسیدم بعد یسره زنگ میزدن 😐😐😐😐

بخند که جهانبا اندوه تو دگرگون نمیشود..💙
دوروز پیش ینفر بمن زنگ زده بود که 5تومن برنده شدی یسری مشخصات گرفت شماره ملی واینا تابشماره کارت رسی ...

ذلیل شده ها😐

مادر بزرگم همیشه میگفت ننه ، خوشبختیتو هیچوقت جار نزن!نزار کسی بگه خوشبحالش همین خوشبحالش گند میزنه به زندگیت                                                                                                                                                           
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730