خانواده شوهرم یه مدت بی دلیل خیلی با ما بدشده بودن و خیلی رفتارهای بد دیدم که شوهرم هم قبول داشت و نتیجه اش بعد چندسال دوری و فاصله من از اوناشد و الانم هر ۴ ..۵ ماه یکبار میرم خونشون....
الان یک موردشو میگم....
مثلا اینا مدام دور هم جمع میشدن و مارو نمیگفتن یا ما رو تو جمعشون بی محلی میکردن .... مثلا هر بار که باغ پدرشوهرم میرفتن و همه جمع بودن مارو نمیگفتن.... همه یعنی خواهر شوهر و برادرشوهر و خاله ها و فکو فامبلو..... ماهم اویل میرفتیم یه جور سرد و بی تفاوت بی محلی میکردن که احساس بدی داشتیم....تا گذشت.... تا من باردار شدم خیلی حساس و زودرنج شده بودم.... فهمیدم همه جمعن باغ و بازم مارو نگفتن ناراحت شدم.... شوهرم هم به مادرشوهرم گفت که من میگم اینا هیچ وقت مارو نمیگن....
مادرشوهرم هم زنگ زد منو شست و گذشت کنار .....اصلا ملاحظه بارداریمو نکرد ....
منم بعدش خیلی بیشتر بهم فشار اومد حالم خیلی بد شد که نزدیک صبح عین جنازه شدم که شوهرم منو برد خونه مامانم بهم رسید تا روبه راه شدم.... بعد خانواده شوهر خصوصا مادرشوهر اصلا براشون مهم نبود کلا شاکی و طلبکار و زبون دراز و دنبال داستان درست کردن....تازه بعدش مادرشوهرم منو تو ختم بابابزرگم دید یه جوری قیافه گرفته بود و محلم نداد که تازه اون شاکی بود ازم....
بماند.....الان که دوسال میگذره از اون موضوع...یه دوسالی هم قبلش که اینا مارو نمیگفتن و همه شون خوش و خرم دورهم مدام جمع بودن....
الان شوهرم گفت ....مامانش کفته جمعه مهمون دارم باغ شماهم بیایین....
حالا اگه زنگرد خونمون به نظرتون برم یا نه؟
اخه خیلی اون رفتارهاشون تو این ۳..۴ ساله بهم برخورده.... الان تا بگه و برم خودمو کوچک نکردم؟
حداقل خودماهم دعوت نکردن یه سری دبگه رو گفت به شوهرن همگفتن بیایین....
برم یا نه؟ اگه نرم زنگ زد چی بگم؟؟؟